رسته‌ها
خیزشی که فرا می‌رسد
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 14 رای
امتیاز دهید
5 / 4.4
با 14 رای
جمعی از آنارشیست‌های فرانسوی
ترجمه گروهی

کتابی در مورد جنبش‌های آنارشیستی و دموکراسی مستقیم
بیشتر
اطلاعات نسخه الکترونیکی
فرمت:
PDF
تعداد صفحات:
127
تعداد دسترسی:
3271
آپلود شده توسط:
salgado
salgado
1394/09/22

کتاب‌های مرتبط

پیشگیری وضعی از تروریسم
پیشگیری وضعی از تروریسم
0 امتیاز
از 0 رای
مختصری از جنبش های دهقانی
مختصری از جنبش های دهقانی
4.4 امتیاز
از 8 رای
جنگ دوم - جلد ۳
جنگ دوم - جلد ۳
4.3 امتیاز
از 6 رای
برای درج دیدگاه لطفاً به حساب کاربری خود وارد شوید.

دیدگاه‌های کتاب الکترونیکی خیزشی که فرا می‌رسد

تعداد دیدگاه‌ها:
9
[quote='mpm7030']... وقتی راجع به جریانات مارکسیستی بحث می شود آنچه در ذهن تداعی می شود آیا جز لنین و استالین است. ... [/quote]
دقیقا صحبت شما در این مورد صحیح است و دقیقا هم به این علت من کمی به تندی نظر دادم چرا که این گفته‌ی شما نظر عامه‌ی مردمی است که تحت سیطره‌ی سیستم فکری شکل گرفته!
همین مایی که در کتابناک گرد آمده‌ایم، به عنوان افرادی که مدعی هستیم تعدادی کتاب جدی خوانده‌ایم و با ایده‌های جهانی بیشتری آشنایی داریم، حداقل نباید مرعوب اطلاعات‌پراکنی میدیای سرمایه‌ باشیم و جزو کسانی باشیم که بین اندیشه‌های انسانی سردمداران جنبش سوسیالیستی و مدعیان دروغین این جنبش تفاوت قایل شده و دیگران را نیز با این تفاوت آشنا سازیم.
تا حد امکان از نام‌گذاری‌های الکی مانند مارکسیسم و ... باید صرفنظر کرد چرا که خود مارکس خود خواهان چنین اسم‌گذاری هم نبود.
در ارتباط با انقلاب اکتبر روسیه (اگر منظورتان این بود) هم گمان می‌کنم به قدر کافی منابع معتبر زیادی را مطالعه کرده‌ام و بحث در این مورد بسیار طولانی‌تر از حد انتظار خواهد بود. احتمالا برخلاف نظر شما، حقانیت این انقلاب را تایید می‌کنم اما تنها در آغازگری سلسله انقلاباتی که می‌بایست در کشورهای پیشرفته شعله‌ور می‌شد؛ امری که با سرکوب قیام‌ها در کشورهای اروپایی رخ نداد، به انزوای هر چه بیشتر روسیه انجامید و موجب شد که سیاست انقلاب جهانی به انقلاب در یک کشور تنزل کند؛ سرکوب مخالفین در اپوزیسیون و شورش کرونشتاد و ... باقی داستان.
متوجه منظورتان در ارتباط مارکس و پرودون نشدم. پرودون از لحاظ نظری و سیاسی کاملا در خطا بود و مارکس هم به درستی انگشت بر نقاط ضعف وی نهاد.
زمانه عوض شده و اگر آن دوره بیشتر مسئولین احزاب سیاسی در عین حال نظریه‌پرداز سوسیالیستی بودند (نظیر فعالین بین‌الملل دوم و احتمالا یکی دو کنگره‌ی نخست بین‌الملل سوم که هنوز بازیچه‌ی روسیه نشده بود) امروزه به تمامی فقط مدیران اجرایی هستند و بیگانه با موضوعات تئوریک. تنی چند هم که می‌توانند وزنه‌‌ای باشند هم در نهادهای آکادمیک بورژوایی پیشاپیش اخته شده‌اند و کاری از دست آنان برنتوان آمد.
سالگادوی گرامی، ممنون برای تذکر.
یه تشکر هم از salgado به خاطر این اثر ارزشمند.
آثار اندکی در خصوص این جریان فکری در ایران وجود دارد و در سطح جهان هم به نسبت مکاتب دیگری کارهای کمتری انجام شده است.
دوست عزیز بهتر است خیلی صریح صحبت کنیم.
من از شما می پرسم؟
وقتی راجع به جریانات مارکسیستی بحث می شود آنچه در ذهن تداعی می شود آیا جز لنین و استالین است. به نوبه خود می گویم شاید از لحاظ آکادمیک اندیشمندانی که نام برده اید افراد قابل احترامی باشند اما از لحاظ میدانی آنچه مشاهده می شود جز حکومت های شبه مارکسیستی نیست.همانگونه که وقتی در غرب از اسلام صحبت می شود می تواند تداعی گر داعش,بوکوحرامعاشباب,القاعده,طالبان یا گروه افراطی دیگری باشد. امروزه در جهان وقتی صحبت از سویسالیسم می شود آنچه در اذهان تجلی می یابد حکومت های ضد انسانی آمریکای لاتین هستند.
اما در خصوص لیبرال بودن من ,به شخصه هیچگاه به هیچ الگوی لیبرالی معتقد نبوده و نیستم.
در خصوص اندیشمندان که فرمودید من توهینی به شخصی نکردم فقط گفتم واقع بینانه ببینید.
اما یک نکته حایز اهمیت است من از شما خواهش می کنم تاریخ انقلاب کبیر را یکبار مطالعه کنید تا ببینید چه کسانی بدان به چه اهداف بودند.
در مورد ارتباطات مارکس و پرودون هم مطالعه کنید و نامه های رد و بدل شده بین این دو را بتوانید به خوبی تحلیل کنید.
و اما در خصوص انسان‌کش‌های مارکسیست بایست گفت که هیچگاه هیچ تئوریسینی یه بهتر بگوییم خیلی اندک به قدرت دست می یابند. به فرض اگر جای لنین , یک اندیشمند به حکومت می رسید آیا ممکن بود جریان مارکسیستی مسیرش عوض شود؟
خیر چرا که امثال لنین و اون و کاسترو درون این نحله ی فکری رشد کرده اند.
بهروز عزیز
این حرف‌هایی که به آقا میثم نسبت میدهید چندان نمیتواند واقعی باشد اینکه میگویید: « از لحاظ فکری از مشوقین سیستم پوسیده‌ی سرمایه‌داری هستید.» حقیقتا در مورد ایشان درست نیست. وقتی کسی اینگونه مینویسد: «در دموکراسی مستقیم چپاولگران لیبرال .. جایگاهی ندارند.» چطور میتواند طرفدار سرمایه داری باشد؟ در روزگاری که در برابر نئولیبرالیسم نیاز به یک اتحاد داریم و اینکه نقاط تفاوت خود را کنار بگذاریم نیاز به این هست که جمع دوستان خود را اضافه کنیم نه وقتی کسی همدلی با ما دارد اما کامل مثل ما نیست او را برانیم... اگر هدفمان عمل است نیاز به همدلی بیشتری داریم. ولی در کل بخشی از نقد شما درست است اما نه به آن معنا که ایشان طرفدار سرمایه داری هستند.
اما آقا میثم عزیز
ببینید تمام جنبش‌های آنارشیستی در مباحث اقتصادی تحت تاثیر ادبیات چپ و مارکسیستی هستند. حال این تاثیرپذیری‌شان متفاوت است اما هر نحله ای از آنارشیسم همزمان چپ هم هست. پس اینکه با یک چوب ادبیات چپ را برانیم یعنی درواقع داریم زیرآب آنارشیسم و دموکراسی مستقیم را میزنیم. اینکه نحله هایی از مارکسیسم مشکلاتی داشتند که شکی نیست و کاملا حق با شماست ولی اتفاقا اولین گروه هایی که دست به نقد گذشته این نحله ها زدند خود مارکسیست‌ها بودند. پس شاخه های چپ آن شاخه بخصوصی که شما در کامنت های متفاوت تان به آنان فحش میدهید نیستند. خوب آیا بهتر نیست در این زمینه مراقب حرف زدنمان باشیم؟ یعنی این ادبیات حقیقتا مربوط به کسانی است که ذیل هژمونی راست گراترین جریان ها هستند، میدانم که شما چنین قصدی را ندارید ولی آنچیزی که از این ادبیات بیرون می آید پیامدهای بدی دارد. و مهمتر از آن وقتی با جنبش آنارشیستی همراه شویم یعنی ذیل ادبیات چپ قرار داریم. نمیشود همزمان ادبیات چپ را بزنیم و بعد از جنبش‌های آنارشیستی هم طرفداری کنیم مگر اینکه یک لیبرتارین باشیم که میدانم شما با نقد لیبرالیسم اصلا یک لیبرتارین نیستید. همین کتاب در حال حرف زدن از این است که چگونه نئولیبرالیسم با جامعه انضباطی و کنترلی همدست شده و تمام زیست جهان ما را نابود کرده. بخشی از طریقه ای که ما میتوانیم وضعیت موجود یعنی نئولیبرالیسم را نقد کنیم همه‌اش وامدار ادبیات مارکسیستی و چپ‌هاست. یعنی اینجا بهترین پیوند با ادبیات چپ رخ داده است یکسویش فوکو و دلوز و رانسیر سوی دیگرش مارکس و لوفور و هاروی....
به امید دوستی‌ها و هم‌فکری‌های بیشتر
تلاشی برای روشنگری شما ندارم چون با نوع فکری شما آشنا هستم و می‌دانم که از لحاظ فکری از مشوقین سیستم پوسیده‌ی سرمایه‌داری هستید و گرسنگان و درماندگان و بینوایان را مشکل خود آنان می‌دانید چرا که سیستم طلایی شما این فرصت «برابر»‌ را به «همه‌ مردم»‌ داده تا میلیادر شوند و اگر نشدند تقصیر خودشان است!
برای دیگرانی که شاید نگاهی به این صفحات بیندازند از خود مارکس و انگلس که پیشگامانی بی‌همتا در علوم اجتماعی و اقتصادی بودند بگذریم نام‌آورانی چون «آدورنو»، «آلتوسر»، «بنیامین»، «بلوخ»، «برشت»، «دی‌بورد»، «دانایفسکی»، «ایگلتون»، «گرامشی»، «بلامی فاستر»، «چه‌گوارا»، «هاروی»، «هورک‌هیمر»، «جیمسون»، «کائوتسکی»، «کرش»، «لافارگ»، «لوکاچ»، «لوکزامبورگ»، «مارکوزه»، «متیک»، «مزاروش»، «پنک‌هورست»، «پانه‌کوک»، «پلخانف»، «پولانزاس»، «سوئیزی»، «سارتر»، «کامو»، «انشتین»، «فروم»، «باران»، «مادام کوری»، «هلن کلر»، «آندرسن»، «جان رید»، «برنال»، «رومن رولان»، «کالینیکاس»، «کاستلز»، «کوهن»، «هابزباوم»، «رازدالسکی»، «گورکی»، «کویستلر»، «هاوزر»، «جک لندن»، «سیلونه»، و صدها اسم دیگر که هر یک برای خود غولی بودند را چگونه می‌توان «انسان‌کش‌های مارکسیست» نامید؟ این شخصیت‌ها نیازی به پنهان کردن «آلودگی‌های فکری خود در زیر لوای سوسیالیسم» نداشته‌اند چرا که بدون اینان از تاریخ انسانی دیگر چیزی باقی نمی‌ماند که بتوان بدان افتخار کرد.
بحث‌های هم که از طرف شما در باب مارکسیسم صورت پذیرد هم به درد خود شما و دوستان هم‌فکر شما می‌خورد. وصله‌چسبان کردن جنبش‌های سیاسی فکری لنینستی، استالینیستی و ... به مارکس هم چیز جدیدی از طرف شما نیست چون بخش بزرگی از خود جنبش عقب‌مانده‌ای که خود را «چپ» می‌نامد هم با شما هم‌عقیده است.
در ضمن، شما نگران «زیر چکمه»‌ نهادن «انسان‌گرایی» از طرف «علمداران نحله مارکسیستی» نباشید چرا که هر روز جماعت عادی در هر کجای جهان زیر چکمه‌های ملوس امپریالیستی در حال له‌شدن هستند، تفاوتی نمی‌کند خاورمیانه باشد یا آفریفا، شرق آسیا باشد یا اروپا و آمریکا؛ چه ماسک «دمکراتیک» غربی بر چهره داشته باشند یا «سوسیالیسم دولتی» روسی و کوبایی و چینی و یا «دینی» کشورهای عربی و ...
ضمناً بهتر است که کمی تاریخ بخوانید و مشاهده کنید همین علمداران نحله ی مارکسیتی به چه نوعی انسان گرایی را زیر چکمه های خود و برای رسیدن به اهداف خود زیر پا نهادند. امیدوارم جریانات شوروی,چین,ویتنام,کوبا,کره شمالی و غیره را فراموش نکرده باشید.
دوست عزیز پیش از این نیز بحث هایی راجع به مارکسیست صورت پذیرفته است. با عنایت به اینکه جریان هایی مارکسیستی پیش از این ایدئولوژی هایی نظیر جریانات لنینیستی، استالینیستی، مائوئیستی,کاستروئیسمی و... را وجود آورده اند و آلودگی های فکری خود را در زیر لوای سوسیالیسم پنهان نموده اند بهتر است که به همانجایی که آمده اند بازگردند.جهان امروز دیگر پذیرای دیدگاههای نامتناسب نیست. یک جریان فکری تا هنگامی که به ثمر نرسیده قابل پرداختن است ولی پس از ظهور بایست نقد گردد. حال چرا ما نمی خواهیم حقیقت را پیرامون برخی از مکاتب کتمان کنیم یا نسبت به این مکاتب دیدگاه خاص و تعصب ویژه ای است که نیازمند بحثی مفصل و تغییر نگرشی ویژه است.
[quote='mpm7030']... انسان کش های مارکسیست ... [/quote]
برای فضل نظر و صحبت الکی میدان باز است و قلم بدست فراوان!
از دانشمندان و آکادمیسین‌های مارکسیست کدام یک قاتل بودند؟
اگر منظور، جنبش‌های لنینیستی، استالینیستی، مائوئیستی و غیره بود که داستان دیگری‌ست و یا در این عرصه ناآگاه هستید و صحبت الکی راه انداخته‌اید یا می‌دانید و به عمد این‌ها را با هم می‌آمیزید تا تازه‌واردین را به اشتباه بیندازید.
دموکراسی مستقیم یعنی ... ؟
من تو او و همه ما حق داریم به طور 100% و نه با واسطه در سرنوشت آینده خود تصمیم گیری نماییم.
در دموکراسی مستقیم جمهوریت یا سلطنت معنا ندارد و شهروند است که دارای ارزش والا است.
در موکراسی مستقیم چپاولگران لیبرال و انسان کش های مارکسیست جایگاهی ندارند.
دموکراسی مستقیم یعنی آرمانشهر,یعنی اتوپیا,یعنی مدینه فاضله
خیزشی که فرا می‌رسد
عضو نیستید؟
ثبت نام در کتابناک